گل من محمد امینگل من محمد امین، تا این لحظه: 18 سال و 16 روز سن داره

همه وجودم امین جان

بیماری

امروز امین جون مریض شده،‌ صبح رفته بودم بانک، معلم بهداشت امین جون تماس گرفت و گفت که امین دل درد داره بیاد ببریدش خونه من هم سریع رفتم دنبالش بردمش درمانگاه بعد هم اومدیم خونه آب میوه دادم به گل پسر،‌ سوپ هم درست کردم که نخورد الان هم بعد از ٣ ساعت استراحت خدا رو شکر کمی بهتر شده. مادر به قربونت ایشالا که همیشه سالم و تندرست باشی.   ...
30 بهمن 1391

دعایی برای فرزندم

خدایا، خداوندا! برایم چنان فرزند قدرتمندی عطا فرما که دوران ضعیفی خود را باز شناسد و چنان شجاع و نترس باشد که به هنگام ترس رو در روی خود بایستد... خدایا، خداوندا! برایم چنان فرزندی عطا کن که آمال و آرزوهایش، جایگزین کردارهایش نشود... خدایا، خداوندا! به درگاهت التماس می کنم، او را نه به راحتی و آسودگی و بی خیالی که به راه مبارزه طلبی و ستیزه جویی با مشقات زندگی هدایت کنی تا پایداری و ایستادگی در مقابل طوفان و همدردی در برابر شکست خوردگان را بیاموزد. خدایا، خداوندا! برایم چنان فرزندی عطا فرما که قلبش صاف باشد و اهدافش والا، چنان فرزندی که برخود چیره شود قبل از آنکه به دن...
28 بهمن 1391

جایزه ی ممتاز شدن

دیشب بابا هادی به خاطر اینکه امین جون ممتاز شده بود ما را برد ستاره فارس و برامون غذای چینی و چیپس و ناگت (غذای مورد علاقه امین جون) خرید. بعد هم یک کلبه جادویی برای امین جون خرید. دست بابا هادی درد نکنه.     اینم عکس امین جون که روی یک گل داخل کلاس زده شده توسط معلم گرامی خانم بنده بهمن ...
23 بهمن 1391

انعکاس زندگی

پسر و پدری داشتند در کوه قدم می زدند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد،‌به زمین افتاد و داد کشید: آآآی ی ی!صدایی از دور دست آمد: آآآی ی ی ! پسرک با کنجکاوی فریاد زد: کی هستی؟ پاسخ شنید: کی هستی؟ پسرک خشمگین شد و فریاد زد: ترسو! باز پاسخ شنید: ترسو! پسرک با تعجب از پدرش پرسید: چه خبر است؟ پدر لبخندی زد و گفت: پسرم،‌توجه کن و بعد با صدای بلند فریاد زد: تو یک فهرمان هستی! صدا پاسخ داد: تو یک قهرمان هستی! پسرک باز تعجب کرد. پدرش توضیح داد: مردم می گویند که این انعکاس کوه است ولی این در حقیقت انعکاس زندگی است. هر چیزی که بگویی یا انجام دهی،‌زندگی عیناًبه تو جواب می دهد. اگر عشق را بخواهی،‌عشق بیشتری در قلبت به وجود...
23 بهمن 1391

شن بازی

دیروز رفتیم باغ خاله اینا هوا خیلی خوب بود تو هم حسابی از شن بازی با فروغ لذت بردی. پسر ورزشکار من در حال تمرین تکنو روی شن گل پسر در حال ریختن شن روی سر ...
21 بهمن 1391

آشپز کوچولو

عزیز گلم پنج شنبه هفته قبل از خواب که بیدار شدی صبحانه خوردی من داشتم غذا درست می کردم تو هم گفتی که می خوای امروز برای خودت غذا درست کنی. قبلاً هم چندین بار سوپ درست کرده بودی با خیارسبز، گوجه،‌ کاهو و پفیلا و ماکارونی و به خورد من داده بودی ولی این دفعه تصمیم داشتی یه غذای دیگه درست کنی. مواد لازم برای غذای جدید: هویج،‌پنیر،‌سس مایونز،‌نمک به میزان لازم (اسمشو هم گذاشتی چیز برگر هویج)  دست این گل پسر آشپز ما درد نکنه چقدر غذایی که درست کرد، خوشمزه بود. ...
21 بهمن 1391

شاگرد ممتاز

امین جان امتحان های نوبت اول را با موفقیت پشت سر گذاشت و شاگرد ممتاز کلاس شد. آقای مدیر هم زحمت کشیدند به پاس زحمت های امین گلی یک لوح تقدیر با یک ذره بین به گل پسر ما جایزه دادند. امین جان،‌ آرزویم این است که شاهد موفقیت های پی در پی تو در تمام مراحل زندگی ات باشم. من هم امین جون را به خاطر اینکه ممتاز شده بود بردم مجتمع زیتون. البته یه جایزه هم پیش من داره. بابا هادی هم قول داده امین جون رو ببره ستاره فارس بازی کنه. این هم آقا محمد علی (پسر خاله بابا)‌ که اونجا بودن و با شما بازی کردن و شما ٧ - ٢ از اون بردی.   ...
21 بهمن 1391

موقع رفتن به مدرسه

باز هم موی مرا، مادرم شانه زده روی پیراهن من، نقش پروانه زده مادرم داده به من، کیف زیبای مرا هست امروز قشنگ، همه چیز و همه جا پدرم باز مرا، می سپارد به خدا می کشد بر سر من، ‌دست پر مهرش را روی لبهای همه،‌ خنده مهمان شده است. موقع رفتن من،‌به دبستان شده است.     ...
10 بهمن 1391

سینما

دیروز از طرف مدرسه رفتیم سینما قیام فیلم کلاه قرمزی و بچه ننه. اونجا با دوستات بازی کردی بعد هم فیلم رو دیدیم و اومدیم خونه. امین جان، آقا سینا حقیقی، آقای مهدی سلطانی،‌آقای حسین رحیمی  آقای عرشیا حسینی،‌ آقای حسین رحیمی آقای رحیمی، آقا ماهان قاسمی، امین گلی، آقای آریا اسکندری آقا محمدرضا، آقا احمدرضا، (بچه های سرویس) امین جان، آقای رحیمی ...
3 بهمن 1391
1